محبوب ترین اخبار ها
دسته بندی
- بیشتر -آخرین اخبار
- بیشتر -محبوب ترین برچسب ها
آخرین محصولات
- بیشتر -شهید محمدعلی علی مکه
مشخصات
بخش :مهروان
شهرستان : نكا
استان : مازندران
جنسیت : مرد
وضعیت تاهل : متاهل
شغل : کارگری
یگان : لشگر 5 نصر خراسان
نوع عضویت : سپاه - كادر
مذهب : شیعه
دین : اسلام
نام پدر : علی اصغر
مسئولیت : فرمانده دسته
تحصیلات : راهنمایی
کد شهید : 6546
رسته : غواصی
نام مادر : رعنا کاردل
شناسنامه شهادت
موضوع شهادت : جبهه
عملیات : عملیات بدر
محل شهادت : هورالهویزه
تاریخ شهادت : 1363/12/25
نحوه شهادت : جراحات وارده به بدن
شناسنامه تدفین
شهرستان : نكا
استان : مازندران
گلزار : کمیشان
تاریخ تدفین : 1376/04/14
زندگی نامه
شهيد «محمدعلي عليمكه»
در طلوع هفتمين روز آذر 1339، در آغوش گرم «علياصغر و رعنا»، پا به عرصه هستي نهاد. روزهاي كودكي «محمدعلي»، در كوي و برزن روستاي «لاكتراشان» سپري شد.
او از همان خردسالی، در محافل انس با قرآن كريم، جهت يادگيري مفاهيم ديني، در مساجد و تكايا حضور فعّالي داشت. علاوه بر آن، در مراسمي چون عزاداري و ولادت اهل بيت(ع) حضور پيدا ميكرد و به آنها عشق ميورزيد.
كسب علم و دانش را تا پنجم ابتدائي در زادگاهش، و مقطع راهنمائي را در شهرستان بهشهر، با موفقيت سپري كرد؛ اما به دليل مشكلات مالي، از ادامه درس سر باز زد و مشغول به كار شد.
«قاسمعلی» خصوصیات اخلاقی برادرش را اینگونه بیان میدارد: «به جهت تواضع، گشادهروئی و کرامت نفس، بین خانواده و دیگر افراد، از محبوبیت خاصی بهرهمند بود. علاوه بر آن، صبور بود و در برابر مشکلات، مقاوم.»
وقتي خورشيد انقلاب به رهبري امام خميني طلوع كرد، این انقلابی آگاه، پا در ميدان اعتراض گذاشت و پنهان و آشكار، مخالفتش را با سياستهاي حكومت پهلوي ابراز نمود. او همچون ديگر انقلابيون، به تكثير و توزيع اعلاميهها ميپرداخت و با گوش دادن به سخنرانيهاي امام، سعي در شناخت افكار ايشان داشت.
محمدعلي در سال 1360 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد و در این جامه، با ادای تکلیف پرداخت.
فرماندهي حفاظت طرح جنگل، مسئوليت قلّه در مريوان، و پيك گردان رزمي عليبنابيطالب، از اَهمّ خدمات ارزنده اين رزمنده دلاور، در طول دوران جنگ به شمار ميرود.
همرزمش «عليرضا شرفي»، چنين روايت ميكند: «نسبت به مخالفان نظام، صورت خوشي نشان نميداد. هر زمان كه درگيري پيش ميآمد، براي مبارزه داوطلب بود؛ بهویژه در كردستان که مبارزات زيادي با كومله و دموكرات داشت.»
محمدعلی، «سيدهبانو موسوي» را براي تشكيل زندگي مشترك انتخاب كرده بود؛ که ثمره اين پيوند مبارك، «صالح و علي» هستند.
«ليلا» از برادرش اينطور ياد ميكند: «هنگام تولد پسرش صالح، که در يك شب باراني بود، به دنبال ماما به محل ديگري رفت. بچه كه متولد شد، اذان و اقامه را در گوشش قرائت كرد. خيلي خوشحال بود.»
سرانجام، محمدعلی در 25 /12/63 در منطقه هورالهويزه در شرق دجله، به درجه رفيع شهادت نائل آمد. پيكر پاكش بعد از سیزده سال به وطن بازگشت و طي تشييع باشكوهي، در گلزار شهداي «كمیشان»[1] خاكسپاري شد.
آقای شرفی در روایتی دیگر بیان میدارد: «قبل از اعزام به عملیات بدر، تغییر خاصی در حالات او ایجاد شده بود. گفتم: آقا محمدعلی! با داشتن مشکلات زندگی و بیماری همسرت، اینبار صرفنظر کن.گفت: زن و بچه و زندگی برایم ارزش دارد، ولی جبهه از همه اینها واجبتر است. من این راه را انتخاب کردم و از آن برنمیگردم. در صورتی که منزل خود را نیمهکاره رها کرده بود.»
[1] . حسينيه محل
وصیت نامه
*وصيتنامه شهيد محمدعلي علي مكه*
بسم رب شهدا
تاريخ: 27/11/1362
الَّذينَ آمنوا وَ هاجَرو وَ جاهَدو في سَبيلِ اللهِ بِاموالِهِم وَ اَنفُسِهِم أَعظَمُ دَرَجة عِندَالله و اولئِكَ هُمُ الفائِزون
آنان كه ايمان آوردهاند و از وطن خويش هجرت كردهاند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردهاند، آنها را نزد خدا مقام بلندي است و آنان رستگاران دوعالمند.
من به عنوان يك پاسدار مسووليتي را بر گردن نهادهام، اميدوارم كه دِينم را نسبت به اين مسووليت بزرگ ادا كنم. تا به حال من زنده نبودهام و اين لحظهاي است آغاز جهاد و شهادت اين را حس ميكنم كه تازه دارم زنده ميشوم و زندگي جاويدان خود را آغاز ميكنم. شهادت انسان را به ملكوت اعلي ميرساند، خدايا شهادتم را در راه اسلام و قرآن كه خاري در چشم دشمن است، بپذير. يك خورده هم به فكر كساني باشيم كه خون خودشان را در كربلاي امروز ايران براي برقراري حكومت الله در جهان ميدهند.
من از نظر مادي چيزي ندارم ولي آنچه به خاطرم ميرسد، به قلم ميكشم. پدر جان! از جبران زحمات زيادي كه در طول 24 سال برايم كشيدهايد، عاجزم. كسي هم نميتواند جبران آن زحمات كند. اميدوارم كه خداوند تبارك و تعالي به شما اجر عظيمي بدهد.
پدر عزيزم! اگر به شهادت رسيدم و از اينكه در ايّام پيري شما نتوانستم عصاي دست شما گردم، مرا حلال كنيد. ما امانتي بوديم نزد شما. به اين دنياي مادي دل نبنديد. اين دنيا مهمانسرايي است كه ما مهمانان اين دنياييم. خدايا! ميدانم كه يك روزي بايد رفت، اميدوارم كه رفتنام در راه تو باشد.
پدر، برادر و خواهر! اگر جسدم را نياوردهاند، گريه نكنيد و از انقلاب اسلامي دفاع كنيد. مبادا روحيه خود را ببازيد كه باعث ناراحتي من است چرا كه خانوادههاي زيادي مثل شما هستند، پس ميخواهم من هم در مقابل شهيداني كه پودر شدهاند و يا جسدشان را نگرفتند، شرمنده نباشم. پدر عزيزم! به نظر شما چه ميكردم زماني كه خدا مرا به مهماني دعوت كرد. من هم عاشقانه به ملاقات خدا شتافتم. بر بالاي خانهمان پرچم سبز بگذار و افتخار كن كه فرزندت در راه خدا به اين مقام رسيده است. خواهر مسلمانم! تو نيز زينبوار زندگي كن.
و تو برادرم عزيزم! راه خدا بهترين و بالاترين راههاست. پس جهاد كنندهي اين راه باش.
اي امت شهيدپرور! تنها راه نجات اسلام و رهايي مستضعفان و پيروزي نهايي، پشتيباني قاطع و بيدريغ و پيوستن به خط امام كه همان خط اصيل پيامبر اسلام، محمد (ص) است، ميباشد.
و از دولت اسلامي و روحانيت مبارز در هر كجا هستيد دفاع كنيد تا اسلام را به تمامي بلاد بشناسانيد. هيچوقت امام عزيز را تنها نگذاريد.
ملت عزيز! فكر نكنيد تير دشمن برايم غصهآور بوده، به خدا قسم اين نيست. نه تنها شهادت برايم گواراست بلكه آنقدر به اين سرنوشت علاقه داشتم كه رسيدن به آن برايم هيجانآور بود همچنان كه حضرت علي (ع) ميفرياد: «گراميترين مرگها كشته شدن در راه خداست.» پدر جان! پسرم را خوب تربيت كنيد و به درس بفرستيد. در ضمن من خيلي به روحانيت علاقه دارم، ميخواهد كه پسرم را به طلبگي بفرستيد. براي پسرم پدري كنيد و در تربيت او كوشش كنيد. خدا نگهدارتان باشد. إنشاءالله خداند به شما صبر بدهد.
اي تيرها به خشم بباريد بر تنم زيرا كه من گذشتهام از جان خويشتن
من آمدم به ياريت اي نائب امام با خون پاك بر سر پيمان خويشتن
اي مرجع و مراد من اي قائد كبير ما را رسان به اوج، به فرمان خويشتن
آمادهي شهادت و جنگيم اي امام در راه ملك و ملت و ايمان خويشتن
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته